پاییز و زمستان 90
یاس من،عزیز مامان تو خیلی خوش قدم بودی.قبل از اینکه به دنیا بیایی کلی اتفاق خوب برای ما افتاده بود و بعد از به دنیا اومدنت دقیقا سیزده روزه بودی که برا دایی من و تو و مامان جون رفتیم خاستگاری. تو هم خواستی یه ابراز وجودی بکنی به همین خاطر هم چند دقیقه بعد از رسیدنمان یه سرصداهایی کردی...
روز چهلمت هفتم آبان بود با مامان جون بردیمت حمام و غسل چلت دادیمت کلی تغییر کردی اینقدر که من واقعا تعجب کردم به همین خاطر هم کلی ازت فیلم و عکس گرفتم.
این شلوار و کت رو مامان فریده بافته بود و با بابا کیوان فرستاده بود منم خیلی خوشم اومد و با اینکه برات بزرگ بودند پوشوندمشون.
این هم سه تا عکس از یاسی خوشگل مامان
این عکسهارو هم بابا صبحا وقتی می رفت سر کار ازت گرفته، از بس که تو خواب ناز بودی بابا نمی تونست بره، کلی مینشست بالا سرتو نگاهت می کرد بعد هم ازت عکس می گرفت تا سر کار نگاهشون کنه.
البته تو این عکس یه کم بزرگتر بودی فکر کنم یک سال و چند ماهه می شدی
بعضی وقتها هم بیدار میشدی تازه کلی هم شنگول بودی
اینم عکست با پیشبند یادگاری از نه نه خدا بیامرزکه برا سیسمونی من گرفته بود
چهارم آذر آنا با افسانه و شوهرش اومدند خونمون دقیقا یادم نمیاد که آنا چه مدت اینجا بود ولی تمام اون مدت من و تو هم اومده بودیم خونه مامان جون حتی شبا هم همینجا می موندیم. تو میونت با آنا خیلی خوب بود هر روز باهاش کلی بازی می کردی کارهایی که می کردی خیلی بامزه بود صداهای خاصی از خودت در میاوردی.تو همین دوران بود که شروع کردی به شیر نخوردن دوباره یه موضوع دیگه برای اینکه ما دکتر رفتنهارو شروع کنیم.
همون موقع ها دایی دوربین عکاسی جدید گرفته بود و کلی باهاش عکس و فیلم ازت گرفت؛ راستی پسر دایی امیر روز سوم آذر عقد کرد.
این عکسهارو هم روزپنج شنبه ٨دی ماه ازت گرفتم می خواستیم بریم خونه دایی ارشد اولین جلسه هیأت خانوادگی خیلی خوشگل شده بودی. راستی یادم نرفته بگم که شنبه همین هفته عمو پیمان رفت سربازی و یک شنبه مامان فریده براش آش پشت پا پخته بود.
آبان ماه بله برون سهیلا بود که متاسفانه تو اون مراسم ازت عکس نگرفتم.سیزده بهمن هم مراسم نامزدیش بود که کلی مهمون برامون اومده بود این عکسهارو درست قبل اومدن مهمونا ازت گرفتم.
این عکسهارو هم وقتی با دایی و زن دایی رفته بودیم تیراژه ازت گرفتم.
اینم اندازه دست تو پیش دست مامان
اینم اولین عکسته که چاپش کردیم و به خاله، عمه و چند نفر دیگه دادیم
دوادهم اسفند تولد بابا جون بود عکست تو بغل بابا جون
اینا هم بقیه عکسای اسفند