اولین سینما
یه روز که برا خرید رفته بودیم بیرون از جلوی یه سینما رد شدیم شما از من پرسیدی مامان اینجا کجاست من توضیح دادم و شما شروع کردی به اصرار که بریم و فیلم ببینیم من داشتم سعی می کردم که شما را قانع کنم که این فیلمها (کلاشینکف و رد کارپت )مناسب شما نیست که یه دفعه پوستر فلیم شهر موشها رو دیدم که قرار بود تو اون سینما از هفته بعد سه شنبه پخش بشه به شما قول دادم که هفته بعد شمارو بیارم سینما شما هم قبول کردی و قضیه به خوبی و خوشی تمام شد...بعد یه مدتی من کاملافرامش کرده بودم که چه قراری داریم تا اینکه دوشنبه شب یه دفعه ای و بدون هیچ مقدمه ای شما گفتی مامان بریم سینما و من ناگهان یادم اومد و وقتی فکر کردم متوجه شدم که فردا سه شنبه اس و روز اول اکران شهر موشها تو اون سینما .
فردا با خاله رفتیم دیدن فیلم و برخلاف پیش بینی من شما خیلی خوب اونجا نشستی و فیلم رو دیدی به طوری که چند روز بعد امیر علی رو دیدیم تو کوچه که با خالش داشتند می رفتند سینما که همون فلیم رو ببینند وقتی اون از شما پرسید که فیلم چه طور بود شما به خوبی موضو ع را توضیح دادی.