دخترم گوشواره های نومبارک
دخترم گلم بعداز اینکه ماه رمضون تموم شدتصمیم گرفتیم عید فطر یه مسافرت کوچولو بریم غافل از اینکه این تصمیم رو اکثر همشهریهامون هم گرفتن ما ساعت 9 صبح راه افتادیم هنوز به چیتگر نرسیده بودیم که ترافیک شروع شدما از تعجب به قول دوستی پودر شدیم رفتیم جاده مخصوص بعد جاده قدیم همه یک وضعیت داشتند، خوشبختانه باباجون جاده بوئین زهرا رو میشناخت رفتیم از اون جاده بریم تقریبا خلوت بود ساعت 1 رسیدیم زنجان، عوارضی نگهداشتیم تا کمی استراحت کنیم خانمی اونجا بود که می گفت ساعت 3 شب از تهران راه افتادن و الان رسیدن اونجا. بعد پلیس راه گزارش داد که این ترافیک بی سابقه ترین ترافیک بوده است.
چند تا عکس تو مسیر ازت گرفتم:
باقی عکسا تو گوشی بابا جونه که بعدا میزارم.
یاس عزیزم شما وقتی کوچولو بودی گوشاتو سوراخ نکردیم که وقتی خودت بزرگ شدی هرجور خواستی سوراخ کنی ولی غافل از اینکه شما علاقه عجیبی به زیورآلات داری وتو این مدت مدام به من میگفتی مامان چرا شما گوشواره داری من ندارم ، مامان چرا دوستم گوشواره داره، مونجوق رو برمیداشتی و می چسبوندی به گوشت و میگفتی مامان ببین منم دیگه گوشواره دارم خلاصه اینکه اونقدر از این فیگورها اومدی که من مجاب شدم که گوشاتو سوراخ کنم و کلی پشیمان که چرا وقتی کوچولو تر بودی این کارو نکردم .خیلی استرس داشتم که چه طور خواهد شد ؟ شما دردشو تحمل می کنی یا نه ؟ وقتی رفتیم خونه آنا سمیه جون گفت اینجا یه کسی هست که دستش خیلی خوبه منم تصمیم گرفتم که پیش اون بریم البته بازم به پیشنهاد سمیه جون خودمم هم می خواستم سوراخ کنم که شرایط شما رو بهتر درک کنم. در نهایت 10 مرداد 93 رفتیم و گوش شما رو سوراخ کردم اون موقع خیلی گریه کردی ولی بعد از بس که عشق گوشواره بودی به هرکس که می رسیدی میگفتی گوشواره هامو نگاه کن چه قد قشنگه ....
اینم عکس شما با گوشواره های نو، مبارکت باشه عزیزم