پیکنیک وسط هفته
یه روز یکشنبه ای بابا کار اداری تو شهر کرج داشت ، صبح یه چند جایی زنگ زد که از صدای اومن بیدار شدم خواستم صبحانه براش درست کنم که بابا پیشنهاد داد که ما هم با او بریم و صبحانه رو بیرون بخوریم منم بدم نیومد و شمارو بیدار کردم وسایل صبحانه رو جمع و جور کردیم و راه ا فتادیم نیم ساعته رسیدیم بابا رفت کارش رو انجام داد و برگشت دیدم هوا خیلی خوبه و ماهم نزدیک جاده چالوسیم تصمیم گرفتیم بریم کنار رود خونه و صبحانه رو اونجا بخوریم سر راهی هندوانه هم گرفتیم و رفتیم خیلی خلوت و خوب بود خیلی هم خوش گذشت. شما حسابی آب بازی کردی و ما هم که از هوای گرم تهران کلافه شدیم یه هوای خنکی تنفس کردیم، به نظرم رسید که وقتی با کمترین وسایل و بدون پیش بینی بیرون میری انگار بیشتر خوش میگذره....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی