یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

یاسمین زیباترین گل روی زمین

دومین روز با تو بودن

1392/6/19 17:17
نویسنده : مامان
186 بازدید
اشتراک گذاری

چهار شنبه سی ام بود صبح دکترم اومد و بعد از چندتا سوال از من و خانم پرستار اجازه مرخصی داد بعد هم دکتر تو اومد تو رو معاینه کرد و گفت می تونید برید خونه خیلی خوشحال شدم که می تونستیم باهم بریم خونه بعد به بابا زنگ زدیم که بیاد دنبالمون ولی بابا اون روز خیلی دیر اومد، طوری که خانم فیلمبرداری که اومده بود فیلم و عکس بگیره دیگه نتونست صبر کنه و مجبور شد فقط فیلم من و تو رو تنهایی بگیره.

بعد از اینکه بابا اومد وسایلمون رو جمع کردیم اومدیم پایین، تمام مسیر رو مامان جون و بابا اصرار میکردند که تو رو بغل کنند ولی من نمی خواستم که تو رو از خودم جدا کنم، تو ماشین هم با اینکه واقعا نمی دونستم که چه جوری باید بغلت کنم ولی نه به مامان جون  می دادمت و نه راضی می شدم بذارمت تو کَریر؛ اصلا فکر کنم از کَریرت استفاده نکردم چون دلم نمی اومد از خودم جدات کنم؛ با خودم فکر می کردم که اولین بار که تو خیابان با بچه خودم هستم. چه حس تازه ای یه کم هم عجیب !!! وقتی که رسیدیم خونه مامان جون رفت خونشون تا لباساشو عوض کنه بابا کیوان هم نمی دونم کجا رفت من موندم با تو با خودم فکر کردم وقتی رفتم تو تو ی شکمم بودی و حالا تو بغلم دو تایی برگشتیم.

تو همش شیر می خوردی، من هم خوشم می اومد و هم یه کم خسته شده بودم وقتی مامان جون برگشت خاله هم باهاش اومده بود بعد هم بابا کیوان اومد تو رو حمام کردیم و لباساتو عوض کردیم.

اینم عکسهای تو وقتی که لباساتو عوض کردیم:

 

 

 

 

 

 

 

اون شب تو خونه هم به غیر از یکبار که اونم می خواستیم پوشکت رو عوض کنیم اصلا گریه نکردی. راستشو بخواهی تو در دوران نوزادیت خیلی گریه نمی کردی بطوری که من نگران شده بودم که شاید تو ضعیفی و قدرت گریه کردن نداری و می خواستم ببرمت دکتر که مامان جون نذاشت.من باور کردم که تو واقعا یه فرشته کوچولو هستی که خدا به ما داده.   ماچ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)