گل لاله
بعد از اینکه از پیکنیک برگشتیم هممون خیلی خسته بودیم بابا که یه راست رفت و خوابید منم تو آشپزخونه داشتم جم وجور میکردم تا بخوابیم شما با اسباب بازیها مشغول بودی وقتی کارم تموم شد و اومدم پیش شما دیدم به به !!! تمام اسباب بازیها پخشه و یکیشونم شکسته منم اسباب بازیهارو جمع کردم و اونی هم که شکسته بود رو برداشتم و به شما گفتم که چون این اسباب بازی رو دوست نداشتی و شکوندی منم اینو زندانی میکنم و شما دیگه نمتونی یه مدتی با این بازی کنی اون وقت شما ناراحت شدی و با لحن گریه و زاری مدام میگفتی :
نه مامان قول میدم قول میدم ...
منم می گفتم خوب قول چی میدی ؟
و شما مدام حرفتو تکرار می کردی و در نهایت گفتم ببین دخترم شما باید به مامان بگی که چه قولی میدی و شما گفتی :
گل لاله میدم مامان(!!!؟)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی